عاشقانه زیستن.......




چه عاشقانه است این روزهای ابری

چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی

چه عاشقانه است شکفتن گلهای اقاقیا

چه عاشقانه است قدم زدن در سر زمین عشق

و من

چه عاشقانه زیستن را دوست دارم

عاشقانه لا لایی گفتن را دوست دارم

عاشقانه سرودن را دوست دارم

عاشقانه نوشتن را دوست دارم

عاشقانه اشک ریختن را...

دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار

بهترین و عاشقانه ترین کسانم...

و من

عاشقانه می گریم...

عاشقانه می خندم...

عاشقانه می نویسم...

و در سکوت تنهایی عاشقانه می میرم...!!!

†ɢα'§ : <-TagName->

حرامم کن .....

شبیه گلوله ای / که در تپانچه جان داد .........

قبل از آنکه حرفی برای شلیک / داشته باشد...

من به بوی باروت ، بیشتر از عطر ِ فرانسویت احترام میگذارم ...

بی آنکه از حقیقت ... انتظار بروز داشته باشم ........

گرامافون را خاموش کن ... خدا مدت هاست نزدیکی ِ رگ ِ گردنت

خوابش برده ......................

 


†ɢα'§ : <-TagName->

همین که پلک میندی

من میمانم و تمام اتاق / برای تماشای تو

خیره می شوم / به نفس هایی که می کشی

و برای اولین بار / از نظم خوشم می آید

همین که پلک باز میکنی ... دوباره تمام مورچه ها

دست از / سری که بر تو گذاشته ام بر می دارند

تمام دراکولا ها میمیرند ... و من دوباره یادم می آید

لب هایت / به هر قافیه ای می نشیند .... وقتی که می خندی

 


†ɢα'§ : <-TagName->

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 14 صفحه بعد